حقوق

حقوق اساسی،بین الملل،جزا و جرم شناسی و ... .

حقوق

حقوق اساسی،بین الملل،جزا و جرم شناسی و ... .

حقوق
با سلام خدمت تمامی بازدید کنندگان محترم این وبلاگ جهت تبادل نظر و ارتقاء و افزایش سطح علمی و آشنایی بیشتر با قوانین و مقررات حقوقی ، معرفی کتب،منابع و وبلاگها و سایتهای حقوقی ایجاد شده است لذا این وبلاگ صرفاً جهت مطالب و مقالات و معرفی کتب حقوقی می باشد از درج نظرات تبلیغاتی ، سیاسی و توهین آمیز جداً خودداری نمایید.


هیچ انسانی نیست که با خود پیامی به جهان نیاورده باشد.
عیب‌های آزادی، عیب‌های انسان است.
حقیقت‌، حقیقت‌طلبی است
نویسندگان


ساعت فلش

دکترمحمدجوادرضایی زاده-دانشیار دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران
مسعود صباغی-دانش آموخته کارشناسی ارشد حقوق عمومی دانشگاه آزاد اسلامی واحد بندرعباس ٭

چکیده:‏
حق مالکیت خصوصی در قانون اساسی و قوانین عادی از شأن و منزلتی بالا برخوردار است. اسلام در عین حال که ‏مالکیت خصوصی را محترم می شمارد، به اعتدال می اندیشد و برقراری تسلط و عدالت اجتماعی را از راه های ‏مختلف توصیه می کند. قانونگذاران، با توجه به ضرورت های ناشی از زندگی شهری و با اتکا به قدرت حاکمه ی ‏خویش (حقوق عمومی) و در راستای تأمین منافع عمومی در مواردی به محدود ساختن حقوق مالکانه ی اشخاص ‏مبادرت می نمایند. بدین معنا که در زمان تعارض میان منافع عمومی و حقوق مالکانه دولت و شهرداری ها و ‏همچنین موسسات دولتی که هدفشان رفع نیازهای عمومی است بتوانند اموال غیر منقول نظیر زمین اشخاص را در ‏قبال پرداخت بهای عادلانه به نفع نیازمندیهای عمومی از قبیل توسعه و ایجاد معابر اختصاص دهند.‏
در این مقاله سعی گردیده تا مبانی و منابع مرتبط ونظریات پیرامون حفظ حقوق مالکانه و بالعکس حفظ حقوق ‏عمومی پرداخته و به این نتیجه برسیم که در تقابل حقوق عمومی و حقوق مالکانه این حقوق عمومی است که ‏تقدم دارد وحقوق مالکانه در راستای منافع عمومی محدود می گردد. ‏
واژگان کلیدی:‏
مالکیت، حقوق مالکانه، حقوق عمومی ،منافع عمومی

1-‏ مقدمه و بیان مسئله:‏
در حقوق اسلام هیچ گاه سخن از اطلاق حق مالکیت نیست. اخلاق مذهبی ثروت را امانت ‏خداوند نزد انسان می داند تا به نیکی آن را اداره کند و روز آخرت حساب این اداره به مالک اصلی ‏داده می شود. اضرار به دیگران مجاز نیست، هر چند به نام اجرای حق باشد.(کاتوزیان ،1390)‏
از دیدگاه اجتماعی، فرد هیچ حق مطلقی در برابر منافع عموم ندارد. زندگی با دیگران، یک ‏سلسله تکالیف گوناگون برای او به وجود آورده است و آزادی او، چه در زمینه های سیاسی و ‏اقتصادی و چه در قراردادها، تا جایی محترم است که منافع عمومی آن را ایجاب کند.(جوان،1327)‏
فلذا، اگر قانونگذار به ملاحظه مصالحی، حاکمیت و برتری حقوق عمومی را بر حقوق ‏خصوصی ترجیح داد، این اقدام به معنای سلب یا محدودیت حقوق خصوصی نیست و باید آن را ‏آیینه ی تمام نمای واقعیات لازم در زندگی اجتماعی دانست و قانونگذار با الهام از همین تئوری، ‏ممکن است به وضع مقرراتی دست زند که در تعارض حقوق عمومی و حقوق مالکانه، برتری و ‏اولویت را به حقوق عمومی بدهد.‏
اساساً وضع قوانین، در خصوص نحوه ی تملک حقوق مالکانه از سوی دستگاه های اجرایی و ‏پیش بینی راه حل هایی در این قوانین، که لامحاله منجر به انتقال این حقوق به دستگاه اجرایی ‏شود با این تفکر و تصور صورت گرفته که منافع و مصالح اجتماعی، مقدم بر حمایت بی حد و حصر ‏از حقوق مالکانه است.‏
در این نوشتار بنا داریم به مبانی و منابع قانونی که گرایش به حفظ حقوق مالکانه (حقوق ‏خصوصی) و یا در تعارض میان حقوق خصوصی و حقوق عمومی، حقوق خصوصی را مقدم داشته و ‏آن را شایسته حمایت و برتری دادن بر حقوق عمومی بدانند از سویی و نیز این امکان هست که ‏نظریاتی باشند که در هنگام بروز چنین تعارض و تقابلی، حق و برتری را متعلق به حقوق عمومی ‏دانسته و این حقوق را در مرتبه مقدم قرار دهند؛ مورد بررسی و ارزیابی قرار دهیم. روش شناسی ‏این تقریر به صورت توصیفی- تحلیلی بوده و روش گردآوری مطالب و جمع آوری داده ها، ‏کتابخانه ای است. ‏

2-‏ مبانی حفظ حقوق مالکانه (حقوق خصوصی)‏
با نگاه به نظام حقوقی مان مشاهده می کنیم در کشور ما به دلیل رواج دین مبین اسلام و ‏رسمیت دین در قانون اساسی کشورمان، قانونگذار از بسیاری از قواعد، گاه به صورت یک ماده ‏قانونی در مقررات ما استفاده نموده است: مانند ماده 30 قانون مدنی«هر مالکی نسبت به مایملک ‏خود حق همه گونه تصرف و انتفاع دارد». که متضمن قاعده تسلیط مالک بر اموال خود می باشد.‏
‏2-1: احترام به سلطه اشخاص «قاعده تسلیط»‏
برخی از قواعد فقهی هستند که از حاکمیت و سلطه اشخاص به اموال خود سخن می گویند ‏یکی از مبانی مهم فقه اسلامی که زیر بنای بسیاری از مقررات اسلامی قرار گرفته، قاعده تسلیط ‏است که از آن با تعبیر «الناس مسلطون علی اموالهم» یاد می کنند که بیان کننده این معنی است ‏که هر مالکی نسبت به مال خود تسلط کامل دارد و می تواند در آن، هر گونه تصرفی اعم از مادی ‏و حقوقی بکند و هیچ کس نمی تواند او را بدون مجوز شرعی، از تصرفات منع کند. در وضع مقررات ‏مربوط به اجرای طرح های عمومی توسط شهرداری نیز، استفاده و عنایت قانونگذار به این قاعده ‏کاملاً محسوس است. حمایت هایی که قانونگذار ما در این قوانین از حقوق مالکانه نموده است ‏بیانگر این ادعاست.‏
با این حال باید دانست که حمایت شارع از تسلط مالک، مطلق نبوده و از چهار جهت محدود ‏شده است. یکی از جهت« متعلق»، یعنی این که شارع، هر چیزی را که در آن وجهی از وجوه فساد ‏باشد، حرام کرده است که این اشیاء وارد ملک کسی نمی شود تا انحاء تصرفات در آن جایز باشد ‏‏(شراب وگوشت خوک از این دست است) یکی از جهت «طرق کسب مال»، که شارع آن را مقید به ‏قیود مختلفی کرده است، مانند این که معامله، ناشی از خیانت طرفین باشد و طرفین دارای اهلیت ‏برای معامله بوده و معامله غرری نیز نباشد. یکی دیگر از جهت« مصرف »می باشد که از این جهت، ‏مالک نباید در مال خود اسراف و تبذیر کند یا آن را در راههای فساد و معاصی مصرف کند یا وسیله ‏اضرار به غیر یا حتی اضرار به خود قرار دهد و آخر اینکه از جهت «حقوقی که متعلق به مال »است، ‏مالکیت محدود شده است، یعنی اینکه که گاهی، مالی که در ملکیت مالک است، متعلق به حقوق ‏دیگران قرار می گیرد مانند مالی که متعلق زکات یا خمس قرار می گیرد.( مکارم شیرازی، 1411هـ ق، صص ‏‏32 و 35)‏
مع الوصف جا دارد میزان اطاعت و پیروی این تئوری را در قوانین عام و خاص حقوق ایران ‏بررسی نمائیم.‏
‏2-1-1: مصادیق کاربرد قاعده تسلیط در قوانین عام
در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، به عنوان برترین سند قانونی، با عنایت و توجه به ‏قاعده تسلیط از سلطه و مالکیت اشخاص نسبت به اموال شان حمایت شده است. اصل 23 قانون ‏اساسی بر مبنای این قاعده وضع شده است. در این اصل آمده:«حیثیت جان، حقوق، مسکن و ‏شغل اشخاص از تعرض مصون است، مگر در مواردی که قانون تجویز کند» یا در اصل 44 اشاره ‏شده که:«مالکیت شخصی که از راه مشروع باشد، محترم است ضوابط آن را قانون معین می کند.»‏
در ماده 31 قانون مدنی نیز همانند ماده 30 در تکمیل حمایت از حقوق مالکانه، آمده ‏که:«هیچ مالی را از تصرف صاحب آن نمی توان بیرون کرد مگر به حکم قانون، در وضع مواد دیگر ‏هم این قاعده اثر گذار بوده است حتی در قانون تجارت، هم این تئوری ایفای نقش کرده است و ‏قانونگذار بواسطه ی وجود چنین قاعده ای، از حقوق مالکانه حمایت نموده است.‏
‏2-1-2: مصادیق کاربرد قاعده تسلیط در قوانین خاص
در وضع مقرارت مربوط به اجرای طرح های عمومی توسط شهرداری قانونگذار به این قاعده ‏توجه زیادی داشته است و آن اینکه دخل و تصرف در حقوق مالکانه اشخاص توسط شهرداری ها، ‏در بسیاری از موارد منجر به پرداخت غرامت شده است. این وضعیت چیزی جز عنایت و احترام به ‏حقوق اشخاص بر اموال خود و چیزی جزء توجه به قاعده تسلیط نبوده است.‏
در ماده 3 لایحه ی قانونی نحوه ی خرید و تملک اراضی و املاک برای اجرای برنامه های ‏عمومی عمرانی و نظامی دولت گفته شده:«بهای عادله ی اراضی، ابنیه، مستحدثات، تأسیسات و ‏سایر حقوق و خسارات وارده، از طریق توافق بین دستگاه اجرایی و مالک یا مالکین و صاحبان ‏حقوق تعیین می گردد» و در ماده ی واحده ی قانون نحوه ی تقویم ابنیه، املاک اراضی مورد نیاز ‏شهرداری ها ذکر شده که:«در کلیه ی قوانین و مقرراتی که شهرداری ها مجاز به تملک ابنیه، ‏املاک و اراضی قانونی مردم می باشند در صورت عدم توافق بین شهرداری و مالک قیمت ابنیه، ‏املاک و اراضی، بایستی به قیمت روز، تقویم و پرداخت شود» آنچه مسلم است و می توان ادعا ‏نمود این که متقن ما در وضع مقررات مربوط به وضعیت حقوق مالکانه و در زمان اجرای طرح های ‏عمومی توسط شهرداری ها تا چه حد به قاعده تسلیط و سلطه و اقتدار صاحبان حقوق مالکانه ‏نسبت به اموالشان توجه داشته است این بدین معناست که باید به مفاد این قاعده بعنوان قاعده ‏اولیه و موثر در وضع این قوانین و به عنوان مبنایی قوی برای وضع این قوانین توجه لازم داشت و ‏ارزش و احترام حقوق مالکانه را در تفسیرهای حقوقی محفوظ داشت.‏
‏2-2: ممنوعیت استیلاء و تجاوز به حقوق مالکانه(ضمان ید)‏
در فقه اسلامی قواعدی هستند که حامی حقوق مالکانه بوده و تجاوز به این حقوق را از جانب ‏هر شخصی ممنوع دانسته و اشخاص متجاوز را ملزم به رفع تجاوز از این حقوق می دانند. از جمله ‏این قواعد، قاعده ضمان ید می باشد که بموجب این قاعده، آن که به ناحق بر مال دیگری مستولی ‏شده، باید به استیلاء خود پایان دهد. قانونگذار ما، در وضع مقررات مربوط به رفع تعارض حقوق ‏مالکانه و حقوق عمومی در مواردی چند به این قاعده و تئوری توجه داشته است.‏
به هر صورت کسی که بر مال دیگری به ناحق، مستولی شده، باید مال ماخوذ را به صاحبش ‏برگرداند و صرف رفع ید و دست برداشتن از آن کافی نیست، مگر آنکه ملازم یا مقارن با وضع ید ‏صاحبش باشد. پس دادن مال به شخص دیگر، حتی با عیال و اولاد مالک، کافی نیست، مگر اینکه ‏اشخاص از طرف مالک وکالت و نمایندگی داشته باشند. (محمدی ،1373،صص 127 و 128.)‏
بنابراین در وضع مقرات مربوط به حقوق مالکانه می توان انتظار داشت که قانون گذار به ‏آسانی اجازه استیلا و تعرض اشخاص نسبت به حقوق مالکانه را ندهد، خواه این که شخص ‏مستولی، شخصیت حقوق خصوصی باشد یا از اشخاص حقوق عمومی باشد. به همین منظور لازم ‏است جهت تعین میزان نقش این قاعده در حقوق و قوانین عمومی و خاص بررسی بیشتری صورت ‏گیرد.‏
‏2-2-1: مصادیق قاعده ضمان ید در قوانین عام
از مهم ترین مصادیق قاعده ضمان ید، غصب یا به تعبیری موردی است که شخصی به نحو ‏عدوان بر مال دیگری مستولی می شود متقن ایرانی در قانون مدنی، مقرراتی در مورد غصب وضع و ‏از این قاعده پیروی کرده است. مواد 308 الی 327 ق. م بر موضوع استیلاء بر مال غیر به نحو ‏عدوان، پرداخته است. قانون گذار با الهام از قاعده ضمان ید از حقوق مالکانه اشخاص نسبت به ‏اموال حمایت نموده است.‏
از طرفی نیز مواد 301، 302، 303 ق. م مقرراتی در جهت رفع تجاوز از مال شخص و ‏حمایت از صاحب مال وضع نموده است و.... این موارد نشان دهنده اندیشه محترم بودن حقوق ‏مالکانه بوده است و به عنوان یکی از مبانی حمایت از حقوق مالکانه در برابر خواسته ها و توقعات ‏عمومی که از آن به حقوق عمومی تعبیر می شود؛ محسوب می گردد. و بطوریکه این قاعده اگر ‏متجاوز، یک دستگاه و نهاد عمومی باشد، همین روش، یعنی منع و دفع تجاوز را اتخاذ می نماید. ‏بنابراین باید گفت که این قاعده نقش مهمی در حمایت از حقوق مالکانه در برابر اجرای طرح های ‏عمومی شهرداری دارد و قانون گذار هر گونه استیلاء و تجاوز بر حقوق مالکانه را از سوی دستگاه ‏های عمومی ممنوع داشته و تصرف در این حقوق را مشروط به شرایطی، از جمله تامین رضایت ‏صاحب حق می داند.‏
‏2-2-2: مصادیق قاعده ضمان ید در قوانین خاص
‏ قانونگذار ما با الهام از این قاعده یعنی ضمان ید از حقوق مالکانه در برابر استیلای نامشروع و ‏من غیر حق شهرداری بر این حقوق، جلوگیری کرده است. مثلا در لایحه قانونی نحوه خرید ... ‏دستگاههای اجرایی، از جمله شهرداری ها برای این که امکان تصرف در ملکی را داشته باشند، باید ‏از طریق توافق با صاحبان حقوق مالکانه یا در صورت عدم توافق، از طرق پیش بینی شده در این ‏قانون، نسبت به پرداخت و تامین حقوق مالکانه اقدام نمایند و الاحق تصرف و استیلای ید بر ملک ‏مورد نظر را نخواهند داشت.‏
در قانون نحوه ی تقویم ابنیه، املاک و اراضی مورد نیاز شهرداری ها در مواردی که به علت ‏مجهول بودن مالک، یا عدم صدور سند مالکیت و اختلاف در مالکیت و...، امکان توافق با صاحبان ‏حقوق مالکانه وجود ندارد، قانونگذار وجود چنین مشکلاتی را به عنوان مجوز تصرف شهرداری در ‏این گونه املاک، تلقی نکرده است و حتی با فرض لزوم اجرای طرح و عام المنفعه بودن آن، این ‏قبیل موارد را نیز با توجه به غیر قابل بودن استیلای غیر موجه و من غیر حق شهرداری بر حقوق ‏مالکانه دیگران، مستلزم تامین حقوق مالکانه دانسته است.‏
هر چند به طور نادر و اتفاقی می توان استثنایی بر قاعده ضمان ید و مفاد آن که دلالت بر عدم ‏پذیرش استیلای من غیر حق بر حقوق مالکانه دیگران دارد ؛دانست. به عنوان مثال در ماده 9 ‏لایحه قانونی نحوه خرید و تملک اراضی و املاک برای اجرای برنامه های عمومی، عمرانی و ‏نظامی دولت آمده است. «در صورتی که فوریت اجرای طرح با ذکر لایحه ی موجه به تشخیص ‏وزیر دستگاه اجرایی ضرورت داشته باشد به نحوی که عدم تسریع در انجام طرح، موجب ضرر و ‏زیان جبران ناپذیری گردد، دستگاه اجرایی می تواند قبل از انجام معامله قطعی و با تنظیم صورت ‏مجلس وضع موجود ملک با حضور مالک یا نماینده ی وی و در غیاب او و نماینده دادستان و ‏کارشناس رسمی، نسبت به تصرف و اجرای طرح اقدام نماید. لیکن دستگاه اجرایی مکلف است، ‏حداکثر تا سه ماه از تاریخ تصرف، نسبت به پرداخت با تودیع قیمت عادله، طبق مقررات این قانون ‏اقدام نماید»در اینجا می توان اینگونه استفاده کرد که استیلای شهرداری بر حقوق مالکانه، قبل از ‏تامین این حقوق پذیرفته شده است البته به شرط و شروطها اما می توان به عنوان نمونه ای باشد بر ‏استثناء قاعده ضمان ید که توضیح آن آمد.‏

‏3-مبانی حفظ حقوق عمومی(محدود کردن حقوق مالکانه)‏
‏ در این قسمت به تئوری و نظراتی اشاره خواهد شد که در زمان ایجاد تقابل میان حقوق ‏خصوصی و حقوق عمومی گرایش بیشتری به حفظ حقوق عمومی دارند و در واقع این وضعیت در ‏قانونگذاریهای صورت گرفته عام و خاص مبنا قرار داده شده است. ‏
‏3-1: ولایت بر اموال اشخاص(قائم مقام)‏
برخی از قواعد هستند که پایه و مبنای احکام مربوط به حکومت و حکومت داری تلقی
می شوند و مبین نحوه اقدام در برابر نیازهای حکومتی و عمومی است. به تعبیر دیگر، این قواعد به ‏هنگام ضرورت و به وقت حاجت، حکومت اسلامی را برای حل مشکلات یاری می رساند. یکی از ‏این قواعد قاعده ی ولایت حاکم بر اموال و ولایت حاکم بر ممتنع و مستنکف است با توجه به ‏مضمون برخی از روایات می توان گفت که«الحاکم ولی الممتنع» (به قواعدی که از مضمون ادله ‏بدست می آید، قواعد اصطباری می گویند.) یعنی این که حاکم می تواند به جای شخص ممتنع و ‏مستنکف تصمیم بگیرد. از طرفی عقل و منطق ایجاب می کند که اگر افرادی از جامعه، پای بند به ‏مقررات قانونی نبوده و یا از انجام وظایف قانونی یا احترام به حقوق دیگران«امتناع» می ورزند نباید ‏این افراد را به حال خود رها کرد چرا که این خلاف ضرورت و عدالت و نیز نقض غرض است ‏بنابراین در این میان، پذیرش حق ولایت برای حاکم می تواند پی برد که با رعایت مصلحت جامعه، ‏احقاق حق صورت پذیرد. طبق این قاعده اگر کسی از ادای حقوق دیگران خودداری نماید یا از ‏انجام تکلیف قانونی خویش امتناع ورزد و یا مانع رسیدن افراد به حقوق خود گردد، حاکم جامعه ‏اسلامی یا منصوبین از سوی وی می توانند به قائم مقامی از او عمل نموده و آنچه را که وظیفه ‏اوست از باب ولایت انجام دهند.‏
مع الوصف قانون گذار ما ممکن است با عنایت به این قاعده برای دولت و یا دستگاههای ‏عمومی، ولایتی بر اموال اشخاص قایل شود. همین موضوع در خصوص وضع قانون، جهت حل و ‏فصل تعارض فیمابین حقوق مالکانه و حقوق عمومی صدق می کند و چه بسا این امکان وجود دارد ‏که ولایتی برای شخصی بر حقوق مالکانه اشخاص با استدلال و استناد به استنکاف و امتناع، وضع ‏و جعل شود.‏
برای بررسی بیشتر این موضوع در خصوص جایگاه این قاعده در قوانین عام و خاص مربوط ‏به اجرای طرح های عمومی توسط شهرداری طی بند مجزا مطالبی ارائه می شود.‏
‏3-1-1: جایگاه قاعده ی ولایت بر شخص ممتنع در قوانین عام‏
قانونگذار ما با الهام از این قاعده در قوانینی همچون قانون مدنی و قانون تجارت، اقدام به ‏وضع مقرراتی نموده است که به موجب این مقررات، ممتنع از اجرای تکالیف و وظایف قانونی، حق ‏و سلطه خود را بر مال یا بر دیگری از دست داده و بر حسب مورد شخص یا نهادی اداری یا ‏قضایی، قائم ممتنع در خصوص اعمال حق گردیده است. مثلا در ماده 273 قانون مدنی در مقام ‏ارایه راه حل در خصوص مواقعی که متعهد له از قبول حق خودداری می کند، مقرر شده که:«اگر ‏صاحب حق از قبول آن امتناع کند، متعهد به وسیله تصرف دادن آن به حاکم یا قائم مقام او بری ‏می شود و از تاریخ این اقدام، مسئول خسارتی که ممکن است به موضوع حق وارد آید، نخواهد ‏بود». علاوه بر این مواد 271، 238 به این قاعده توجه شده است و حتی در ماده 1043 در ‏خصوص نکاح گفته شده:«نکاح دختر باکره.... هر گاه پدر یا جد پدری، بدون علت موجه، از دادن ‏اجازه مضایقه کند، اجازه او ساقط و در این صورت دختر می تواند با معرفی کامل مردی که می ‏خواهد با او ازدواج نماید و شرایط نکاح و مهری که بین آنها قرار داده شده، پس از اخذ اجازه از ‏دادگاه مدنی خاص، به دفتر ازدواج مراجعه و نسبت به ثبت ازدواج اقدام نماید».( ر.ک به: کاتوزیان، ‏ناصر: حقوق مدنی، خانواده، 1382،ج 1، ص 77 به بعد.)‏
در قانون تجارت طبق ماده 15 لایحه اصلاح قسمتی از قانون تجارت ردپای قاعده ولایت بر ‏ممتنع را می بینیم. این ماده می گوید:«در صورتی که مجمع عمومی، بازرس معین نکرده باشد یا ‏یک یا چند از بازرسان، به عللی... از دادن گزارش امتناع کنند، پس دادگاه شهرستان به تقاضای هر ‏ذینفع، بازرسی یا... انتخاب خواهد کرد... یا در ماده 205 این قانون آمده:« در صورتی که به هر ‏علت، مدیر تصفیه تعیین نشده باشد یا تعیین شده ولی به وظایف خود عمل نکند، هر ذینفع حق دارد ‏تعیین مدیر تصفیه را از دادگاه بخواهد...»‏
‏3-1-2: جایگاه قاعده ولایت بر شخص ممتنع در قوانین خاص
با نگاه به مقررات مربوط به اجرای طرح های عمومی شاهد استفاده از اهرم ولایت بر ممتنع ‏در مواردی برای رفع مشکلات و موانع پیش روی اجرای طرح، به عنوان وسیله ای جهت مقدم ‏داشتن حقوق عمومی بر حقوق مالکانه هستیم. این برتری دادن حقوق عمومی به حقوق مالکانه را ‏می توانیم ل. ق. ن. خ ماده 4 آن دید که می گوید اگر بهای عادله اراضی و ابنیه و تاسیسات و ‏حقوق واقع در طرح با توافق دستگاه عمومی و صاحب حقوق مالکانه تعیین نشود، ارزیابی و تعیین ‏بهای عادله، توسط هیاتی مرکب از سه نفر کارشناس تعیین می گردد. یکی از کارشناسان، توسط ‏صاحب حقوق مالکانه و یکی از آنها توسط دستگاه اجرایی و کارشناس سوم توسط طرفین تعیین ‏می شود. در ادامه گفته شده در صورتی که در انتخاب این کارشناسان، امتناع و استنکافی صورت ‏گیرد، دادگاه صالحه محل وقوع ملک، نسبت به تعیین آنها اقدام خواهد نمود. در ماده 8 این لایحه ‏در زمان امتناع و استنکاف صاحب حقوق مالکانه در خصوص حاضر نشدن انتقال حقوق خود به ‏دستگاه اجرایی دادستان یا نماینده وی به عنوان ولی شخص ممتنع، نسبت به انجام معامله و انتقال ‏حقوق مالکانه به دستگاه اجرایی اقدام خواهد نمود.‏
‏3-2: پیشگیری از ضرر(نفی ضرر)‏
برخی از قواعد مبین این است که در صورت وجود بیم ورود ضرر، باید از ورود وحدوث آن ‏جلوگیری نمود بطوریکه بعضاً پیشگیری از ورود ضرر، واجب شمرده شده است. مهمترین این قواعد ‏‏«قاعده لاضرر» می باشد. این قاعده که در مقررات ما نقش بسزایی دارد به عنوان مبانی قانونی ‏محسوب می شود. در قرآن کریم در آیه 233 سوره بقره آمده که نباید مادری به ولدش ضرر برساند ‏و نیز نباید پدری به فرزندش زیان برساند.( محمدی، همان ، ص 170)‏
این قاعده در واقع زمانی وضع گردید که فردی از حق مالکیت خویش با سوء نیت به ضرر غیر ‏استفاده می کرد، هر چند گستره ی این قاعده به موارد دیگر سرایت داده می شد. (جعفری ‏لنگرودی،1368، ص 1447) صرفنظر موارد استفاده ی این قاعده در فقه اسلامی می توان جایگاه این ‏قاعده را در وضع مقررات مربوط به رفع تعارض بین حقوق مالکانه و حقوق عمومی بوضوح دید. در ‏صورت احتمال ورود ضرر به حقوق عمومی، با محدود کردن حقوق مالکانه به نفع حقوق عمومی، ‏ضرر را نفی نماید. این جا شاهد برخورد قاعده تسلیط و قاعده لاضرر، نه به عنوان تعارض، بلکه به ‏عنوان تزاحم هستیم. قاعده لاضرر متوجه عمومات قوانین دیگر شده و عموم آنها را در مواردی که ‏مستلزم ضرر باشد محدود می کند.( جوان: حق مالکیت و قاعده لاضرر، مجله کانون وکلاء، سال اول،1327 ‏شماره های 1 الی 5)‏
‏3-2-1: تأثیرات قاعده ی لاضرر در قوانین عام
با بررسی مقررات عمومی شاهد تاثیر گذاری این قاعده در وضع قوانین هستیم قانونگذار در ‏مواردی چند برای جلوگیری از ورود ضرر، برخی حقوق را محدود نموده است. ‏
در ماده 132 قانون مدنی قانونگذار صاحب حقوق مالکانه را از اعمال حق خود در مواردی که ‏متعارف نبوده و حاجتی از او برآورده نمی کند ولی باعث ضرر به دیگری می شود، منع نموده است و ‏بدینوسیله، از ورود ضرر به دیگری جلوگیری نموده است.(حدود تصرفات در حقوق مالکانه) در ‏حقیقت مقنن با الهام از این قاعده تصرفات مضر به دیگران توسط صاحب حقوق مالکانه که متضمن ‏و فایده ای نیز برای صاحب حق نمی باشد، ممنوع و مردود دانسته است. موارد دیگر مانند: مواد ‏‏114، 591 و 592.‏‎ )‎‏ ر.ک به: محقق داماد، سید مصطفی: همان ، بخش مدنی، ص 168.)‏
در قانون اساسی اصل 40 آمده:«هیچ کس نمی تواند اعمال حق خویش را وسیله ای اضرار ‏به غیر یا تجاوز به منافع عمومی قرار دهد».‏
‏3-2-2: تأثیرات قاعده لاضرر در قوانین خاص
قاعده لاضرر در قوانین مربوط به اجرای طرح های عمومی نسبت به وضع حکمی برای نفی ‏ضرر با دیدگاه برتری دادن حقوق عمومی به حقوق مالکانه بکار رفته است. مثلا در قانون تعیین ‏وضعیت املاک واقع در طرح های دولتی و شهرداری ها، صاحب حقوق مالکانه به نوعی از دخالت ‏در حقوق خود برای مدت مشخصی ممنوع شده است و �

موافقین ۱ مخالفین ۰ 92/02/28
حسن اکبرتبار کامی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی